محمد حساممحمد حسام، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

زیباترین دلیل زندگی

بدون عنوان

چه دعایی کنمت بهتر از این: خنده ات از ته دل ، گریه ات از سر شوق ، روزگارت همه شاد سفره ات رنگارنگ و تنی سالم و شاد ..... که بخندی همه عمر                                                                               ...
29 مرداد 1390

حسام و حیاط

دیروز برده بودمت تو حیاط با رورودکت چرخ بزنی.اما تو اصلا از روروئک خوشت نمیاد.یه ذره بازی کردی و زود آوردمت بیرون.خلاصه چشمت روز بد نبینه شروع کرده بودی پهاردست و پا حیاط و متر می کردی.چقدر بهت خوش گذشت خدا میدونه.اما تا دلت بخواد کثیف شدی.یه خورده از درخت گردو چیدیم و خوردیم تو هم که می خوردی همش می گفتی به به. مامان صدف و میانه هم بودن.شدی سوژه ی دوربین همه.منو میانه دنبالت افتاده بودیم و عکس می گرفتیم. ...
29 مرداد 1390

حسام و اذان

الان که اینو می نویسم پسر گلم تو 10 روز دیگه 9 ماهت تموم میشه.خیلی بامزه شدی.هیچ کس نمی تونه تو رو فراموش کنه.حسام وقتی ما به صورت طولانی می گیم اَاَاَاَاَاَاَاَاَاَ تو هم تکرار می کنی.حالا امروز که اذان داشت از تلوزیون پخش میشد و صدا ها رو میکشید تو فکر می کردی که اونم داره با تو بازی می کنه تو هم صدا ها رو میکشیدی. مامان قربونت بره که روز به روز داری خودتو تو دل همه جا میکنی.الانم با بابات رفتی تا عموجونت ببیندت. حسامی تا حالا چند تا صدا ازت شنیدیم ولی هنوز نمیدونیم صدات چه طوری میشه چون یه وقتایی صدات کلفته یه وقتایی نازک.یا بچگونه خلاصه که وقتی صدات درمیاد مامان دیگه دیوونه میشه. ...
26 مرداد 1390

عکسای حسام پاک شده

مامان امروز خیلی ناراحته.آخه حسامی یه عالمه با گوشیم ازت عکس و فیلم گرفته بودم.صداهات رو از نوزادی ضبط کرده بودم اما گوشیم ویروسی شده و خودش خود به خود همه رو پاک کرده.نمی دونم چیکار کنم.می خوام گریه کنم. دیگه اون عکسا رو از کجا گیر بیارم.تنبلی کردم منتقل نکردمشون تو لپ تاب. ...
26 مرداد 1390

حسام و لباسشویی

آهای خوشگله پسرم.خوبی مامانی؟ خیلی تو کارای خونه فضولی میکنی.همش باید مراقبت باشم.لباسشویی رو که روشن کنم میری جلوش و جیغ میزنی.منم بااااید پیشت باشم.شاید فکر میکنی منم از دیدن اون لذت میبرم.خلاصه که اونقدر باید بشینیم رو به روی لباسشویی تا کارش تموم شه. ...
26 مرداد 1390

جوجوها

حسامی تو خیلی با هوشی.وقتی یه نی نی کوچولو بودی با خودم میبردمت توحیاط و می گفتم جوجوها اون موقع فکر میکردم تو متوجه نمیشی.غافل از اینکه می فهمی و خیلی هم لذت میبری.الان هر جایی باشیم وقتی میگم جوجوها زود به پنجره نگاه میکنی.البته از ٤ یا ٥ ماهگی کشف کردم این کارت رو که دیروز تونستم از این حالتت عکس بگیرم.   ...
26 مرداد 1390

حسام مخرب وسایل خونه

اینجا رفتی رو میز تلوزیون و می کوبی به صفحه ی ال سی دی.روی این میز کلی عروسک و مجسمه بود.الان کجاست؟ خوب معلومه تو سطل دآشغال.آقا پسری دخل همشونو آورده.مامان قربون شیطونیات بره.     ...
24 مرداد 1390

بدون عنوان

حسام تازگی ها یاد گرفتی همش از مبل و میز تلوزیون . اینا میگیری و میایستی.خیلی شیطونی میکنی. مثل اینکه کم کم داری آماده میشی تا راه بری. ...
24 مرداد 1390